فلسفه و ادبیات

ساخت وبلاگ
زخمی ترین ستاره در کاروان خورشید        جامانده ام هنوزم از کاروان امید        در بهمن نگاهت از تیر آن دو چشمت         اردی بهشت قلبم ، دی ماه بیوفایست   خردادهای عمرم در التماس رویش             درگیر با خزان است چون مهر آفرینش

فلسفه و ادبیات...
ما را در سایت فلسفه و ادبیات دنبال می کنید

برچسب : خزانة ملابس,خزان,خزانة الحكمة,خزان مشکاتیان,خزانه دار,خزانة المنظومات العلمية,خزانه جواهرات ملی,خزانة الاسرار,خزانة الملابس في المنام,خزانة ملابس بالانجليزي, نویسنده : ebnesinaa1o بازدید : 259 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 10:23

هوسرل زندگی خود را مصروف تاسیس فلسفه ای چون علم کرد که خود آنرا پدیدارشناسی نامید . وی از طریق تعلیمات برنتانو با حیث التفاتی آشنایی پیدا کرد . هوسرل با توجه به ریاضیات سعی کرد فلسفه را بنویسد . وی در کتاب پدیدارشناسی محض با روش تاویل که بر اساس آن از وجود جهان عزل نظر می شود یا جهان بین الهلالین قرار می گیرد به نوعی اصالت معنی استعلایی روی آورد . 3نوع تاویل در هوسرل : 1- تاویل فلسفی که ذهن با کنار گذاشتن تمام سیستمها فقط به عین اشیا توجه می کند . 2- تاویل پدیدارشناسی که با توقیف و تعلیق اعتقاد به وجود جهان ذهن فقط مواجه با پدیدار صرف است . 3- ردو ارجاع به ذات ی فلسفه و ادبیات...ادامه مطلب
ما را در سایت فلسفه و ادبیات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebnesinaa1o بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 10:23

اشکها یاریگر احساس پاییزند    از خزان لحظه های شاد لبریزند     چشمها اما بیادت در سکوتی تلخ        هفته ها را بی تو ، با این کوچ درگیرند 

فلسفه و ادبیات...
ما را در سایت فلسفه و ادبیات دنبال می کنید

برچسب : کوچه بی نام,کوچک شکم,کوچه لره سو سپمیشم,کوچه بی نام دانلود,کوچک,کوچه,کوچک زاده,کوچه مردها,کوچ سرفینگ,کوچه اقاقیا, نویسنده : ebnesinaa1o بازدید : 237 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 10:23

و جنازه ام قرنهاست که سیب ممنوعه را در کفن نمور افکارم دفن کرده است . تا مرز خدا و شیطان را در علفهای هرز باغچه همسایه هرس کند و نگذارد که در تابوت جهل ، هابیل را بیرحمانه تشییع کنند اما درختانی دیگر از نمناکی افکارم از تابوت قابیل ، سر به آسمان جهل به تشییع هابیل دلخوش کرده اند و میوه های ممنوعه در هرزگی خیابانهای خالی از تابلوی عبور ممنوع ، هرس افکارم را نشانه رفته اند . هر چه زودتر جنازه ام را در برزخ چشمانت دفن کن تا چراغ قرمز ممنوعی شود برای عبور هرزگیهای خیابانهای بی چراغ شهر ......  فلسفه و ادبیات...ادامه مطلب
ما را در سایت فلسفه و ادبیات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebnesinaa1o بازدید : 242 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 10:23

پرازبغضم به وسعت نبودنت. خالی از غرورم در اندیشه دوباره دیدنت . درگیراحساسم به سرشاری طراوت نگاهت. خالی بودنم را لبریز خیالت در هفته های بی تو مرور میکنم . وقتی نباشی دیگر چه فرقی برایم می کند خیابانهای عاطفه ام خالی از احساس باشند یا سرشار ، چه فرقی می کند چراغ برقهای کوچه های تاریک اطرافم چوبی باشند یا بتونی . چه فرقی می کند دیوار خانه ام خشتی باشد یا سنگی . وقتی نیستی چه فرقی می کند که آسمان آبی باشد یا سیاه و ابری ؛هوا برفی باشد یا بارانی یا خورشید ، سوزان . وقتی در خیالم غرق در نگاهت می شوم زیباترین رنگ برایم رنگ مشکی است اما زمانیکه خیالت نیز ناخودآگ فلسفه و ادبیات...ادامه مطلب
ما را در سایت فلسفه و ادبیات دنبال می کنید

برچسب : وقتی نباشی هول میشم,وقتی نباشی,وقتی نباشی احمد سلو,وقتی نباشی حول میشم,وقتی نباشی گم میشم,وقتی نباشی هل میشم,وقتی نباشی جهان,وقتی نباشی احسان خواجه امیری,وقتی نباشی یه اسیرم,وقتی نباشی بی هم زبونم, نویسنده : ebnesinaa1o بازدید : 209 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 10:23

گاهی اوقات دلتنگم ، دلتنگتر از بلبل در سکوت گل ، دلتنگتر از باغ در کوچ بلبل . دلتنگتر از قاصدک در عبور باد . دلتنگتر از عابر در معبر جاده . گاهی اوقات دلم برای کوچی های کودکی هایم تنگ می شود . از کودکی هایم در خاطرم خانه ای با دیوارهای کاهگلی بیاد مانده است. همان خانه قدیمی که تمام خوشیهایم را در خودش قسمت کرده بود . با اتاقهایی کوچک و مجزا که روزهای در تاقچه های رو به حیاط می نشستیم و ریزش قطرات باران را با جانمان لمس می کردیم . و شبها با شمارش تیرهای چوبیش می خوابیدیم . همان خانه ای که روزها دیوارهای کاهگلی اش را پر از بید بید می کردیم و از ترس مادر در پشت رخ فلسفه و ادبیات...ادامه مطلب
ما را در سایت فلسفه و ادبیات دنبال می کنید

برچسب : یادهای کودکی,کتاب یادهای کودکی, نویسنده : ebnesinaa1o بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 10:23

من ، اسلیمی چشمان جادویت ، دایره ی قسمت را به استوانه ی افکارم درگیرم . از گیسوان خورشید بالا می کشم تا ماه را درچند وجهی لبخندت نظاره گر باشم . اما بوف های کور هزار توی سرنوشتم ، عمود چشمانم را به سیاهی تزیین کرده اند و مثلث اهرام جاذبه ترا تا شومی سیزده تقدیرم ازهم فروپاشیده اند .اینک من در محور احساس تو تفریق شدم و مجذور قضاوت تو ، از اهورای افکارت کسر شدم . به من فرصت بده تا بتوانم نگاهم را در محور احساست تعریف کنم .مجذورها را در توان قلمم تصحیح کنم تفریقها را جمع کنم و کسرها را در مخرج مشترک مهربانی ها ضرب کنم .  فلسفه و ادبیات...ادامه مطلب
ما را در سایت فلسفه و ادبیات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebnesinaa1o بازدید : 237 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 10:23